جدول جو
جدول جو

معنی عرق زدن - جستجوی لغت در جدول جو

عرق زدن
(کَ / کِ دَ)
عرق گل یا گلاب به خود زدن:
تو خود به کمال و لطف آراسته ای
پیرایه مکن عرق مزن عود مسوز.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَرْ / خُرْ دَ)
در تداول، گریه کردن کودک است با آواز بلند
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ مَ / مِ بَ سَ اَ تَ)
به دل آشوبه مبتلی شدن. استفراغ کردن. حال تهوع یافتن یا حال استفراغ داشتن. اشکوفه افتادن بر کسی، گاهی زنان برای نشان دادن انزجار و نفرت خود از چیزی گویند:عق زدم یا داشتم عق میزدم. (از فرهنگ لغات عامیانه). رجوع به عق و عق شدن و عق گرفتن و عق نشستن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ دَ)
در اصطلاح رنود، به منزلۀ سلام گفتن بود که گاه بمعنی مشهور آید که فعل شرعی است و گاه بجای الوداع استعمال کنند. (آنندراج). عشق گفتن. رجوع به عشق و عشق گفتن شود:
عشق زد شمع که ای سوختگان خوش باشید
شعله هم آب بقائی است که من می دانم.
میرزا عبدالقادر بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ صَ فَ)
نمودار شدن برق در هوا. جهیدن برق. درخشیدن برق. پدید شدن برق. جستن برق:
سومنات ظلم را محمودوار
برق زد تا ابرسان آمد برزم.
خاقانی.
گرد عزمت پرده ای از خاک برمی بنددش
هر کجا ابر بلا برق عذابی می زند.
سنایی (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
نمودار شدن برق در هوا، جهیدن برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عق زدن
تصویر عق زدن
به دل آشوبه مبتلا شدن، استفراغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نعره کشیدن: تا کسی حرف بسنجر می زد دهنش کج شده و عر میزد. (بهار) نعره کشیدن: تا کسی حرف بسنجر می زد دهنش کج شده و عر میزد. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرق زدن
تصویر فرق زدن
((فَ رْ قْ. زَ دَ))
سر نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عر زدن
تصویر عر زدن
((عَ. زَ دَ))
فریاد کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرف زدن
تصویر حرف زدن
سخن گفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرص زدن
تصویر حرص زدن
آزوند بودن
فرهنگ واژه فارسی سره
درخشیدن، متلالو شدن، تلالو داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
فلاشٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
Electrify, Zap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
électrifier, électrocuter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
электрифицировать , ударить электрическим током
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
elektrifizieren, elektrisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
електрифікувати , ударити електричним струмом
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
elektryfikować, porazić prądem
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
电击
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
eletrificar, dar choque elétrico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
elettrificare, elettrizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
برقی کر دینا , کرنٹ لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
elektrificeren, elektrocuteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
বৈদ্যুতিক প্রবাহিত করা , বিদ্যুৎ পিষ্ট করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
kutoa umeme, kutoa mshtuko wa umeme
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
elektrik vermek, elektrik çarpmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
전기를 통하다 , 전기 충격을 주다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
電気を通す , 電気ショックを与える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
electrificar, electrocutar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
विद्युत् प्रवाहित करना , करंट लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
mengalirkan listrik, menyetrum
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
ไฟฟ้า , ช็อตไฟฟ้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از برق زدن
تصویر برق زدن
להחשמל , להכות במכת חשמל
دیکشنری فارسی به عبری